قابل توجه منتقدانی که به ناحق و جاهلانه خود را برتر از علما و فقهای به نام شیعه میدانند.
(دیدگاه متفکر شهید علامه مرتضی مطهری (ره) ).
قابل توجه منتقدانی که به ناحق و جاهلانه خود را برتر از علما و فقهای به نام شیعه میدانند.
(دیدگاه مقام معظم رهبری (حفظه الله) ).
قابل توجه منتقدانی که به ناحق و جاهلانه خود را برتر از علما و فقهای به نام شیعه میدانند.
(دیدگاه آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره)).
حجم: 28 مگابایت
ادامه مطلب
ادامه مطلب
صدرالمتالهین از سه راهامکان فقری»،قاعده ی بسیط الحقیقه کل الاشیاء» و صرف الوجود» به خوبی توانست وحدت وجود عرفانی رابه کرسی بنشاند. پس از استدلال وحجیت وحدت وجود از این سه راه براحتی عیان می شود که برداشتهای غلط ازوحدت وجود مثل حلول واتحاد وهمه خدایی ذهنیتهای عوامانه وتهمتهای عالم نماهایی بوده که علاوه بر فهم وبرداشت غلط از مساله وحدت وجود؛ اآگاهی مردم ،کمال سوء استفاده را برعلیه عرفا بخصوص محی الدین عربی روا داشته اند.
با تجلی انوار ربوبی در قلب و در مشاعر باطنی و ظاهری، ابواب مشاهدات و مکاشفات به روی انسان باز می شود. به اندازه تجلی انوار و به تناسب برخورداری از قلب و مشاعر از این انوار مشاهدات و مکاشفات نیز شروع می گردد.
به یک نظر مکاشفه به دو قسم کشف صوری و کشف معنوی تقسیم می شود. کشف صوری عبارت است از: مکشوف شدن صور و حقایق مثالی و برزخی در مراتب مختلف. کشف صوری هم به اعتباری تقسیم می شود به: کشف ابصاری، کشف سماعی، کشف شمّی، کشف ذوقی و کشف لمسی. کشف معنوی عبارت است از: مکشوف شدن حقایق عوالم فوق برزخ و اسرار و دقایق وجود. بعضی برای کشف معنوی شش مرتبه کلی و بعضی دیگر برای آن، هفت مرتبه کلی ذکر کرده اند. لازم به ذکر است که هر دو گروه از اشارات روایات به مراتب ایمان و بطون قرآن استفاده کرده و نظر خویش را داده اند. کشف معنوی نیز به یک نظر به کشف حدسی، قدسی، الهامی، روحی، سرّی، خفیّ و أخفی تقسیم می شود.
پاسخ تفصیلی
با تجلی انوار ربوبی در قلب و در مشاعر باطنی و ظاهری، ابواب مشاهدات و مکاشفات به روی انسان باز می شود. به اندازه تجلی انوار و به تناسب برخورداری از قلب و مشاعر از این انوار مشاهدات و مکاشفات نیز شروع می گردد. سالکین الی الله به تناسب مقام و منزلت عبودی خود و به تناسب برخورداری خود از تجلیات نوری از مشاهدات و مکاشفات بهره مند می شوند.
با ظهور انوار در قلب و در مشاعر هم قلب و هم هر یک از مشاعر باطنی و ظاهری از ادراک برتری برخوردار می گردند و حجاب ها از برابر آنها به کنار رفته و به حقایق پشت پرده نایل می شوند. مکشوف گشتن حقایق پشت پرده را "کشف" یا "مکاشفه" می نامند.
به یک نظر مکاشفه به دو قسم کشف صوری و کشف معنوی منقسم می گردد.
الف) کشف صوری و اقسام آن
کشف صوری عبارت است از: مکشوف شدن صور و حقایق مثالی و برزخی در مراتب مختلف. به تعبیر دیگر عبارت است از: معلوم گشتن حقایق ملکوتی پایین تر در مراتب مختلف که برای هر یک از سالکین در حد مقام و منزلت عبودی وی بر اساس مشیّت و عنایت حضرت حق و به اذن او و در حدی که او می خواهد از طریق مشاعر ظاهری و یا بعضی از مشاعر باطنی، پیش می آید. البته اشتباه نشود که منظور همان مشاعر برتر و یا مشاعر منوّر به نور الاهی و مشاعر قلبی است.
کشف صوری هم در خواب و هم در بیداری محقق می شود. کشف صوری برای همه سالکین به یک گونه نبوده و بسته به شرایط برای هر فردی متفاوت است. کشف صوری هم به اعتباری تقسیم می شود به: کشف ابصاری، کشف سماعی، کشف شمّی، کشف ذوقی و کشف لمسی که به اختصار هر یک را توضیح می دهیم.
1. کشف ابصاری: عبارت است از: مشاهده و دیدن صور مثالی و حقایق برزخی و موجودات نوری در مراتب مختلف، چه در خواب چه رؤیا و چه در بیداری. همان طور که اشاره شد ابعاد کشف صوری به طور کلی بسیار متنوع و زیاد است. سالک الی الله به تناسب مرتبت و منزلت عبودی خود حقایق برزخی و موجودات مثالی و ارواح را با قوالب نوری و مثالی مشاهده می نماید و گاهی حقایق مرحله بالاتر از حقایق برزخی را در صورت های مثالی آنها مشاهده می کند؛ یعنی در حقیقت حقایق مجرد را در تمثال های برزخی و مثالی می بیند. گاهی نیز حالات روحی و درونی خویش را مشاهده می کند و گاهی نیز حالات و خصوصیات روحی و درونی دیگران را در صور مثالی مشاهده می کند.[1]
گفتنی است که تمامی مکاشفات دارای مراتب و درجات است؛ چراکه حقایق پشت پرده که مکاشفات حاکی از آنها است، خود دارای مراتب اند. لذا این گونه نیست که اگر برای سالکی مرتبه بالاتر از عالم ماده منکشف شد، او به تمامی حقایق ماورائی علم پیدا کرده باشد، بلکه امکان دارد حقایق مراتب بالاتر از آن برایش پوشیده باشد؛ چرا که هر عالمی حجاب است برای عالم بالاتر از خودش؛ به عنوان مثال عالم ماده حجاب عالم مثال است و عالم مثال حجاب عالم مافوق خود است. لذا برای مشاهده هر عالمی چشم مخصوص و در حد آن عالم نیاز است و سالک باید آن را کسب کرده باشد.
گفتنی است که هر کشف ابصاری کشف صوری نیست، آن قسمت از کشف های ابصاری که مربوط به صور مثالی و حقایق برزخی می باشد از اقسام کشف صوری است، اما آن کشف های ابصاری که مربوط به عوالم فوق برزخ و حقایق مجرّد و عوالم ملکوت اعلی و موجودات آنها و عالم اسماء بوده، از اقسام کشف معنوی است که توضیح این نوع کشف در ادامه خواهد آمد.
2. کشف سماعی: عبارت است از: مکشوف شدن اصوات و مسموعات مثالی و برزخی، با برخورداری از سمع برتر و بالاتر. وقتی سالک با مجاهدت ها و عبودیت ها مشمول عنایات خاصّه الاهی شده، و انوار ربوبی در قلب و مشاعر وی به ظهور برسد، از مشاعر برتر و کامل تری برخوردار می شود و در نتیجه حقایق پشت پرده به تناسب منزلت و درجه وی، برایش منکشف می گردد.
همه جوانب و اطراف ما، بلکه درون و باطن ما را مسموعات و اصوات، سخن ها و گفتار ها و نداها پر کرده است، ولی ما نمی شنویم، اما سالک الی الله که سمع او شامل نور الاهی شده است، توانایی شنیدن اصواتی را به تناسب درجه خویش پیدا می کند.
در مراحل اولیه کشف سماعی اصوات غیبی به صورت های خاصی به گوش می رسد، چه در حالت خواب و چه در حالت بیداری و چه در بین خواب و بیداری. در مراحل اولیه کشف سماعی که هنوز مسئله زمان و مکان و جهت و نظایر اینها در وجود سالک و در فکر و ذهن او به صورت یک سلسله مسائل فراگیر بوده و آنها را به همه چیز سرایت می دهد، مکشوف شدن بعضی از اصوات و مسموعات موجب یک نوع تحیّر می گردد که اینها از کجا است و چگونه است؟ از ظاهر است یا باطن؟ تا به مرور زمان با حقیقت امر آشنا شود.[2]
3. کشف شمّی: با تجلّی انوار الاهی در قلب و مشاعر سالک، وی از شمّ بالاتر و برتری برخوردار می شود و روایح ربوبی و نفحات الاهی را که در همه جای نظام وجود و در مکان های مختلف، وجود دارد استنشاق و استشمام می کند. این کشف نیز مانند دیگر کشف های صوری اوایل به صورت خاصی شروع می شود و دارای درجات و مراتب است و در خواب یا بیداری یا در حالتی بین این دو و یا در حالتی که هیچ یک از اینها نیست رخ می دهد.
استنشاق روایح برزخی در مجموع از باب کشف صوری به حساب می آید و استشمام روایح بالاتر و نفحات رحمانی در مراتب عالیه که باز دارای درجات است در مجموع از باب کشف معنوی و از اقسام آن می باشد.
نکته لازم به ذکر این است که این روایح و نفحات معنادار است و هر یک از معانی و حقایقی خبر می دهند و حامل پیام هایی می باشند.
این حدیث معروف از رسول اکرم (ص) اشاره به این امر دارد که فرمودند: أنّی لأجد نفس الرّحمان من جانب الیمن»؛[3] من نفس رحمان را از جانب یمن استشمام می کنم، که اشاره به منزلت اویس قرنی است.
4. کشف ذوقی: عبارت است از: چشیدن طعم های برتر با ذائقه برتر، و به عبارتی، کشف ذوقی عبارت است از: خوردن و آشامیدن طعام های ملکوتی و شراب های برزخی و برخورداری از آنها که در درجات مختلف برای سالکین الی الله پیش می آید. در مجموع باید گفت طعام ها و شراب های ملکوتی و غیبی هر کدام به نحوی به سوی مقصد اعلی پیش برده و بندگان حق به تناسب مقام و منزلت خویش از آنها بهره مند می گردند.
5. کشف لمسی: با برخورداری سالک از مشاعر برتر و از جمله لامسهٔ برتر کشف لمسی نیز شروع می شود و سالک آنچه را قبلا لمس نمی کرد، لمس می کند. این لمس نیز مانند کشف های صوری دیگر در مراحل اولیه به نحو مخصوصی است و دارای مراتب است و در خواب یا بیداری یا در حالتی بین این دو و یا در حالتی غیر از اینها رخ می دهد.
ب) کشف معنوی و اقسام آن
با توضیحی که درباره کشف صوری داده شد، معنای کشف معنوی اجمالا روشن می شود. کشف معنوی عبارت است از: مکشوف شدن حقایق عوالم فوق برزخ و اسرار و دقایق وجود. بعضی برای کشف معنوی شش مرتبه کلی و بعضی دیگر برای آن، هفت مرتبه کلی ذکر کرده اند. لازم به ذکر است که هر دو گروه از اشارات روایات به مراتب ایمان و بطون قرآن استفاده کرده و نظر خویش را داده اند.
باید توجه داشت در مقام کشف و شهود با عنایت الاهی عوالم عالیه وجود و اسرار آن برای انسان آشکار می شود و از آن جایی که تعداد عوالم عالیه با لحاظ ها و اعتبارها فرق می کند، طبیعی است که مراتب کشف نیز با لحاظ های مختلف فرق خواهد کرد، و به همین جهت است که بعضی از عرفای بزرگ مراتب کلیّه وجود را به یک نظر نود هزار دانسته اند و در برخی از احادیث اشاره شده است که حجاب های بین خلق و خدا نود هزار است.[4] به هر حال جمعی از بزرگان مراتب هفت گانه کلّی ذکر کرده اند که به طور مختصر آنها را بیان خواهیم کرد.
مرتبه اول: کشف حدسی: در این مرتبه که پایین ترین مرتبه کشف معنوی است، قوّه متفکّره انسان بر اثر تجلّی انوار ربوبی در آن و به لحاظ پاک کردن باطن از تیرگی ها، دارای کمال به خصوصی می شود، و بدون به کار بردن مقدمات عقلی و استدلالی به یک سلسله حقایق و معانی غیبی نایل می شود. به عبارتی، با تحصیل مقدمات لازم و صاف شدن روح، تجلّی دو اسم "علیم" و "حکیم" در وجود انسان آغاز می شود، آثار این مرتبه از کشف در مراحل اوّلیه به این شکل ظاهر می شود که معانی غیبی به فکر انسان می رسد و برای قوه متفکره ظاهر می شود، بدون این که نیاز به مقدمات عقلی و حرکت های استدلالی باشد.[5]
مرتبه دوم: کشف قدسی: این مرتبه نیز مانند مرتبه قبل از مراحل ابتدایی محسوب می شود، و عبارت است از: ظهور معارف عقلی و معانی غیبی در قوّه عاقله انسان. در مقام سلوک و اثر مجاهدت ها و تجلی انوار الاهی، عقل انسان نیز از این انوار بهره مند شده و در میدان عمل خود کامل تر گشته و به معانی غیبی و معارف عالی نایل می گردد.
در مقام کشف قدسی است که اشارات آیات قرآن و رموز آن و نیز اشارات احادیث ائمه معصومین (ص) معنا پیدا می کند و گویای اسرار می شود. در این مقام است که اسرار اوّل وجود و آخر آن، تا حدی که این مقام ایجاب می کند معلوم می گردد. خلاصه مطلب این که در چنین مقامی است که با عنایت الاهی کتاب تکوینی و کتاب تشریعی و آیات وجود و آیات قرآن برای انسان تفسیر می گردد، و هر دو یک سخن می گویند و یک زبان دارند.[6]
مرتبه سوم: کشف الهامی: این مرتبه از کشف را می توان سر فصلی در باب کشف معنوی به حساب آورد؛ زیرا در این مرحله است که کشف یا مکاشفه به قلب انسان راه یافته و در قلب او تحقق می یابد، به عبارتی، کشف از طریق قلب اتفاق می افتد. در این مرحله معانی و حقایق غیبی در قلب انسان به ظهور می رسد. باید توجه داشت که که ظهور اسرار و معانی در قلب، نوع خاصی از ظهور است و شبیه ظهور معانی غیبیه در قوه متفکره و عاقله نیست و اصولا از سنخ دیگری است که در الفاظ نمی گنجد و برای ارباب کشف و شهود روشن است. همین قدر واضح است که در چنین مقامی انسان از پراکندگی نجات یافته و خود را پیدا می کند و تحت ولایت ربوبی قرار گرفته و قلب او محل نزول ملائکه الاهی گشته و در خانه قلب همنشین ملائکه می شود، با آنها سخن گفته و کلام آنها را می شنود و اسرار را از زبان آنها یاد می گیرد و از تعالیم الاهی با واسطه آنها بهره مند می شود.[7]
مرتبه چهارم: کشف روحی: این مرحله از کشف معنوی در مقام روحی پیش می آید. مقام روحی از مقامات هفت گانه و فوق مقام قلبی است. سالک الی الله وقتی به مقام روحی رسید، باب مکاشفات روحی به روی او باز می شود و از کشف روحی برخوردار می گردد. در کشف روحی در مراتب مختلف، حقایق اشیاء برای انسان به ظهور می رسد؛ یعنی حجاب ها بر طرف شده و حقایق عینی اشیاء آن چنان که هست، به اندازه ای که مقام روحی وی اقتضا می کند آشکار می شود.
در کشف روحی و در مراحل اولیه آن، عوالم پشت پرده اخروی، یعنی عوالم و حساب و کتاب، بهشت ها و جهنم ها، درجات جنان و درکات نیران، نعمت های بهشتی و عذاب های جهنمی، و احکام خصوصیات آنها، تا حدودی که مرتبت روحی انسان ایجاب می کند، مکشوف می گردد. [8]
مرتبه پنجم: کشف سرّی: این مرتبه در مقام سرّ برای انسان با عنایات خاصّه الاهی پیش می آید. کشف سرّی عبارت است از: مکشوف شدن حقایق قدسیّه و مفارقات عقلیه و نوریّه ای که معادن اسرار الاهیّه هستند.
در کشف سرّی بواطن ارواح و بواطن اشیاء در مراتب مختلف، برای انسان معلوم و مشهود می گردد. به عبارت روشن تر، سرّ وجود و سرّ آفرینش موجودات و از جمله ارواح، و معنای هر موجودی و مفهوم آن، مکشوف گشته و روشن می شود که این موجود با این خصوصیات یعنی چه؟ و آن موجود با آن خصوصیات یعنی چه؟ و نیز معلوم و مکشوف می شود که روح من یعنی چه؟ و روح تو یعنی چه؟ و روح هر انسانی یعنی چه؟ باطن امر در نظام وجود و نظام خلقت و سرّ مسئله، با عنایات حق به ظهور می رسد و حروف و کلمات و کتاب وجود و هستی، معنا پیدا می کند.[9]
مرتبه ششم: کشف خفیّ: این مرتبه در مقام فنای سالک مسالک توحید و عرفان، با عنایات ربوبی پیش می آید و با انقطاع از اغیار و با کنار رفتن حجب، و با شهود وجه الله به تحقق می رسد. در تعریف کشف خفیّ باید گفت: اشاره بر این مقام ممکن نبوده و الفاظ و عبارات در بیان آن کافی نیستند و عرفای بزرگ، دو مرتبه اخیر را یعنی کشف سرّی و خفیّ را قصوای مراتب کشف معنوی شمرده اند. با این حال در تعریف این مرتبه می توانیم بگوییم که این کشف با شهود حقایق اشیاء و چهره های حقیقی آنها، اسماء و صفات حضرت احدیّت برای انسان مکشوف و مشهود می گردد و به تعبیری، عالم اسماء برای او مکشوف گشته و سیر در عالم اسماء و صفات می کند.
وقتی وجود انسان از انوار ربوبی در مرتبه بالاتری برخوردار شد و تجلیّات نوری وجود وی را فراگرفت همه حجاب ها کنار رفته و ذات غیبی با اسماء حسنی و صفات علیای خود در همه جا و در همه چیز تجلی می کند و انسان در همه جا شاهد صفات جمال و جلال حق می شود.[10]
مرتبه هفتم: کشف أخفی: این مرتبه از کشف را برخی داخل در قسم ششم ذکر کرده اند و از مراتب عالیه آن شمرده اند. در هر صورت این مرتبه از کشف را از آیه 7 سوره طه که می فرماید: وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی»؛ اگر سخن آشکارا بگویى (یا مخفى کنى)، او اسرار- و حتى پنهانتر از آن- را نیز مىداند، گرفته اند و گفته اند بیان حضرت علی (ع) که می فرماید: "کمال اخلاص برای خداوند نفی صفات از وی است".[11] و همچنین آیه 7 سوره نجم که می فرماید: فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»؛ تا آن که فاصله او (خدا با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود، به همین مقام اشاره می کنند.
مقصود از کشف اخفی، شهود جمال احدی و غرق شدن در بحر توحید است که گاهی با کشف ذاتی از آن تعبیر آورده می شود.[12]
در پایان گفتنی است که انواع مکاشفات همان گونه که اشاره شد به لحاظ های مختلف فرق می کند و لذا عرفای مختلف تقسیم بندی های گوناگونی را در این زمینه ذکر کرده اند که به خاطر رعایت اختصار از ذکر کردن تمامی آنها صرف نظر کردیم.
[1] شجاعی، محمّد، مقالات، ص 129-133، سروش، تهران، 1380ق.
[2] مقالات، ص 137.
[3] ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 5، ص 154، مکتبة الفقیة، قم.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 55، ص 43، موسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[5] مقالات، ص 153.
[6] مقالات، ص 154.
[7] مقالات، ص 155.
[8] مقالات، ص 164.
[9] مقالات، ص169.
[10] مقالات، ص 173.
[11] علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 4، ص 247، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404ه. ق.
[12] مقالات، ص 178.
ما وقتی از عرفان وتصوف شیعی فقه محور می گوییم برای اینست تااین فرقه های گمراه دراویش را از عرفان وتصوف واقعی پالایش کنیم. مردم اینها رامی بینند وفکر می کنند عارفان ومتصوفین واقعی که گفته می شود اینانند!!! خودتان این شیادان دروغگو و بی سواد را مقایسه کنید با امام خمینی علامه طباطبایی وعرفای فقه محور وعالیقدر شیعهی تامتوجه بشوید تفاوت از زمین تا آسمان است.
پاسخ: در پاسخ ابتدا به معنای نافله اشاره می کنیم و سپس طی چند مطلب به قرب نوافل و حدیث آن خواهیم پرداخت که امید است مورد استفاده قرار گیرد:
1- کلمه نافله از ماده نفل و در لغت به معنای زیاده و اضافه است. اما در اصطلاح نافله به نمازهای مستحبی روز و شب گفته می شود. پس در اصطلاح نه تنها نافله به خصوص نماز گفته می شود نه هر عمل مستحبی بلکه به هر نماز مستحبی نیز نافله گفته نمی شود بلکه تنها به نمازهای مستحبی شبانه روزی که از جمله آنها نماز شب است گفته می شود.
2- کلمه نافله در دو آیه از قرآن آمده که این آیات با توضیحی در باره آنها عبارتند از :
الف- وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (اسراء- 79)
پاسى از شب را از خواب برخیز و قرآن (و نماز) بخوان، این یک وظیفه اضافى براى تو است، تا پروردگارت تو را به مقامى درخور ستایش برانگیزد!.
خداوند پس از ذکر نمازهاى فریضه پنجگانه این چنین اضافه مىکند پاسى از شب را از خواب برخیز و قرآن بخوان (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ). مفسران معروف اسلامى این تعبیر را اشاره به نافله شب -که در فضیلت آن روایات بىشمارى وارد شده است- دانستهاند، هر چند آیه صراحت در این مساله ندارد ولى با قرائن مختلفى که در دست است این تفسیر روشن به نظر مىرسد.
سپس مى گوید: این یک برنامه اضافى است، علاوه بر نمازهاى فریضه براى تو (نافلة لک) بسیارى این جمله را دلیل بر آن دانستهاند که نماز شب بر پیامبر ص واجب بوده است، زیرا نافله به معنى زیاده است، اشاره به اینکه این فریضه اضافى مربوط به تو است.
بعضى دیگر معتقدند که نماز شب بر پیامبر ص قبلا واجب بوده است بقرینه آیات سوره مزمل، سپس آیه فوق، آن را نسخ کرده و مستحبّ بودن آن را اعلام کرده است.
ولى این تفسیر، ضعیف به نظر مى رسد، چرا که نافله در اصل، به معنى مصطلح امروز یعنى نماز مستحبّ نبوده، بلکه به معنى زیاده و اضافه است، و مىدانیم که نماز شب هر گاه بر پیامبر (ص) واجب بوده باشد اضافه بر فرائض یومیه است. تفسیر نمونه، ج12، ص: 225
ب- وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ (انبیا- 72) و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وى بخشیدیم، و همه آنها را مردانى صالح قرار دادیم.
آیه بعد به یکى از مهمترین مواهب خدا به ابراهیم که داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شایسته است اشاره کرده مى فرماید: ما به او اسحاق را بخشیدیم و یعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزودیم (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً) .
و همه آنها را مردانى صالح و شایسته و مفید قرار دادیم (وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ).
سالیان درازى گذشت که ابراهیم در عشق و انتظار فرزند صالحى به سر مىبرد و آیه 100 سوره صافات گویاى این خواسته درونى او است: رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ.
پروردگارا فرزندى صالح به من مرحمت کن.
سرانجام خدا دعاى او را مستجاب کرد، نخست اسماعیل و سپس اسحاق را به او مرحمت کرد که هر کدام پیامبرى بزرگ و با شخصیت بودند.
تعبیر به نافلة که ظاهرا تنها توصیفى براى یعقوب است از این نظر باشد که ابراهیم تنها فرزند صالحى تقاضا کرده بود، خدا نوه صالحى نیز بر آن افزود، زیرا نافلة در اصل به معنى موهبت و یا کار اضافى است. تفسیر نمونه، ج13، ص: 455
3- منظور از نافله در حدیث قرب نوافل همان نماز های مستحبی و اضافه بر واجبات شبانه روز است که نقش اساسی در کمال روحی و تعالی معنوی انسان دارد .
4- البته گفتنی است عرفا با گسترش نگاه به معنای قرب نوافل معتقد اند که وادی قرب نوافل همان وادی عشق است و در کنار سلوک نظری و کسب معرفت خداوند، سلوک عملی دینی را در دو مرحله مطرح می کنند. 1- مرحله قرب فرایض، یعنی وادی عقل و وظیفه ، 2- مرحله قرب نوافل، یعنی وادی عشق و قلب است که البته مرحله عشق و قلب بسی فراتر و نهایی تر از مرحله عقل و وظیفه می باشد.
5- انسان به وسیله نوافل و مستحبات و عشق و محبت به خداوند و اولیای او به اوج در کمال و قرب الهی می رسد، ولی این ظرفیت هنگامی در ساخت انسان و تعالی او مؤثر می افتد که شخص سالک، نسبت به تحصیل تقوی و انجام واجبات و ترک گناه به اطمینان رسیده باشد؛ زیرا مرتبه نافله پس از واجب است و بدون تقوی، ورع حاصل نمی شود.
نوافل و مستحبات از یک نظر مکمل و متمم فرایض است و از نظر دیگر متمم و مکمل انسان در مسیر الی الله است. به این حقیقت در خصوص نوافل یومیه با صراحت در برخی روایات اشاره شده است. این بدان معنى است که اصل در عبادت، فرایض و حقیقت عبودیت در انجام واجبات است و نوافل و مستحبات براى تکمیل نواقصى است که در مقام عمل به فرایض از ناحیه قصور انسان پیش مىآید، آن هم براى هر کسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحیدى وى. از نظر دیگر عبادتهاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند.
زیرا اولا: بعضى از نوافل، نقصان پارهاى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران مىکند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد) و ثانیا: برخى کمالات نیز بهگونهاى است که تنها از طریق انجام مستحبات مىتوان بدان دست یافت.
6- در حدیث قرب نوافل که با سندهاى معتبر در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت روایت شده، آمده: عن ابی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله(ص) قال الله: ما تحبب الی عبدی بشیء احب الی مما افترضه علیه و انه لیتحبب الی بالنافله حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی اجبته و اذا سألنی اعطیته. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده که خداوند فرمود: اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوی محبت من می آید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می باشم آن گاه که می شنود و بینایی او می باشم آن گاه که می بیند و زبان او می باشم آن گاه که سخن می گوید و دست او می باشم آن گاه که ضربه می زند و پای او می باشم آن گاه که راه می رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می کنم و اگر از من درخواست کند به او می دهم. (محاسن برقی، ج 1، ص 291 و اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352)
از این روایت معلوم می شود چشم دل که در اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى کم سو شده و توان دیدن حقایق را ندارد، در اثر انجام واجبات و مستحبات دید خود را باز خواهد یافت و تنها راه چاره روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) مى باشد که آنهم بمرور زمان و بتدریج به دست مىآید.
در پایان لازم است به این نکته تاکید کنیم که وادی قرب فرایض و نوافل که وادی بندگی خداوند است، در حقیقت همان وادی عشق و راه محبت خداوند است که در ادبیات عرفانی، همچون دیوان حافظ و مانند آن بسیار از آن سخن رفته است. البته ناگفته نماند که در مرحله قرب نوافل و انجام مستحبات، بحث محبت و عشق خداوند اوج بیشتری خواهد داشت.
آنچه در پیش رو دارید بحثى پیرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر شریف المیزان است که در دو سوره قدر» و دخان» مطرح گردیده است.
شب قدر یعنى چه؟
مراد از قدر، تقدیر و اندازه گیرى است و شب قدر شب اندازه گیرى است و خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال را تقدیر می کند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر می گرداند.
شب قدر کدام شب است؟
در قرآن کریم آیه اى که به صراحت بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمی شود. ولى از جمع بندى چند آیه از قرآن کریم می توان فهمید که شب قدر یکى از شبهاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو می فرماید: انا انزلناه فى لیله مبارکه.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر می فرماید: شهررمضان الذى انزل فیه القرآن.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
و در سوره قدر می فرماید: انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده می شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شبهاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار می توان آن شب(شب قدر) را معین کرد.
در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.
پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شبهاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.
تکرار شب قدر در هر سال
شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست بلکه با تکرار سالها، شب قدر نیز تکرار میشود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر می شود. دلیل براین امر این است که:
اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى معنى است.
ثانیا: کلمه یفرق» در آیه شریفه فیها یفرق کل امر حکیم.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را میرساند و نیز کلمه تنزل» درآیه کریمه تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر» (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت بر استمرار دارد.
ثالثا: از ظاهر جمله شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن.»( بقره / 185 ) چنین برمی آید که مادامى که ماه رمضان تکرار می شود شب قدر نیز تکرار می شود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار می شود.
در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل می شده و چون از دنیا می رفتند نزول امر درآن شب تعطیل می شده است؟ فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست.» (3)
عظمت شب قدر
در سوره قدر می خوانیم: انا انزلناه فى لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این که می توانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه لیله القدر» ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه لیله القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است).
حضرت فرمود: عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» (4)
وقایع شب قدر
الف- نزول قرآن در شب قدر
ظاهر آیه شریفه انا انزلناه فى لیله القدر» این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.
قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یکباره در یک شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص).
آیاتى چون قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدریجى قرآن را بیان می کند.
در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سوره ها و آیات است یک دفعه نازل نشده است بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصهاى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمی آید مگر این که زمان و مکانش و واقعهاى که درباره اش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمانها و مکانها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف می شود و دیگر بر آنها تطبیق نمی کنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است.
همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.
ب- تقدیر امور در شب قدر
خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و. تقدیر می کند.
در آیه شریفه انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه قدر» دلالت بر تقدیر و اندازه گیرى دارد و آیه شریفه فیها یفرق کل امر حکیم.» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است بر تقدیر دلالت می کند. چون کلمه فرق» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعهاى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه فیها یفرق کل امر حکیم.» برمی آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون می آیند.
ج- نزول ملائکه و روح در شب قدر
بر اساس آیه شریفه تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.»( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال درباره اش فرموده است قل الروح من امر ربى.»( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحثهاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست بسنده می شود.
1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر می شود ملائکهاى که ساکن در سدره المنتهى» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل میشوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچمهایى را به همراه دارند.
یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب میکنند و هیچ مؤمن و مؤمنه اى دراین نقاط نمیماند مگر آن که جبرئیل به او سلام میکند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد. (5)
2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمىبینى خداى تعالى فرموده: تنزل الملئکه والروح» پس معلوم مىشود روح غیر از ملائکه است. (6)
د- سلام و امنیت در شب قدر
قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر می فرماید: سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) کلمه سلام و سلامت به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله سلام هى» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى می آورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد.
به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که دراین شب کید شیطانها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه سلام» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام می دهند.
پی نوشت ها:
1- مجمع البیان، ج 10، ص519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج6 .
3- تفسیر البرهان، ج4، ص488، ح26 .
4- فروع کافى، ج4، ص157، ح4 .
5- مجمع البیان، ج10، ص520 .
6- تفسیر برهان، ج4، ص481، ح1
ابن عربی در آثار خود مطالب عمیق و بلندی دربارۀ جایگاه امام علی (ع) در نظام هستی و مقام تکوینی و وجودی ایشان دارد. شاید کمتر کسی را از بین علمای شیعه و سنّی بتوان یافت که سخنانی همپایۀ ابن عربی در وصف عظمت وجودی و امامت تکوینی اهل بیت (ع) و به ویژه مولا امیر المؤمنین (ع) گفته باشد.
از دیدگاه شیخ اکبر محی الدین بن عربی، اوّلین و کامل ترین موجود در نظام هستی که خداوند متعال، حقیقت نوری او را به وجود آورده رسول گرامی اسلام (ص) است و بعد از ایشان نزدیک ترین موجود و مخلوق به خداوند متعال امام علی (ع) است.
بر اساس مبانی هستی شناسی عرفانی ابن عربی، مقام انسان کامل – که بالاترین مصادیق آن رسول اکرم (ص) و امام علی (ع) می باشند – مقام فیض مقدّس یا همان ظهور واحد سریانی حق در خارج از صُقع [ناحیه] ربوبی و در مرتبۀ تعیّنات خَلقی است. این موجود، مظهر تامّ اسم جامع الله در تعیّن ثانی و مرتبۀ واحدیّت بوده که در خارج از مرتبۀ تعیّنات حقّی، ظهور و نمود یافته است. از منظر عرفا تمام نظام هستی، مراتب وجودی و تنزّلات حقیقت انسان کامل است. خداوند متعال یک ظهور یا تجلّی بیشتر ندارد که مرتبۀ علمی و درون ذاتی آن را فیض اقدس»، و مرتبۀ عینی و برون ذاتی اش را فیض مقدس» تشکیل می دهد. فیض اقدس هم باطن همان فیض مقدس می باشد. فیض مقدّس یا مشیّت مطلقه – که بنا بر تفسیر اهل معرفت همان مقام انسان کامل است – از خود وجود استقلالی و بالذات ندارد، بلکه عین فقر و ربط به ذات حق و فانی در الوهیت خداوند متعال است.
ابن عربی در کتاب فتوحات» – که یک دائرة المعارف بزرگ عرفانی است – به این حقیقت چنین اشاره می کند: قال تعالى: مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» (نور/ ۳۵)؛ فشبّه نوره بالمصباح فلم یکن أقرب إلیه قبولا فی ذلک الهباء إلا حقیقة محمد صلى الله علیه و آله سلم المسماة بالعقل فکان سید العالم بأسره و أول ظاهر فی الوجود فکان وجوده من ذلک النور الإلهی و من الهباء و من الحقیقة الکلیة و فی الهباء وجد عینه و عین العالم من تجلیه و أقرب الناس إلیه علی بن أبی طالب و أسرار الأنبیاء أجمعین» [۱].
در توضیح فیض مقدّس» گفته اند: کلّ ما هو حاصل فی التعینات الخارجیة الخلقیة، فهو ببرکة الفیض المقدّس» (هر آنچه که در تعیّنات خارجیِ خَلقی [از عالم عقل گرفته تا عالم برزخ و مادّه] حصول و تحقّق یافته، به برکت فیض مقدّس می باشد) [۲].
همچنین در موضعی دیگر حقیقت انسان کامل» یا همان جامع» و صاحب مقام وساطت فیض» را این گونه توصیف می کنند: إنّ نسبة الإنسان الکامل إلی العالم کنسبة الروح إلی الجسد، وأن لیس للعالم قدرة علی البقاء من دون الإنسان الکامل، کما أنّ لیس للجسد قدرة للبقاء من دون الروح؛ فالروح هو المدبّر للبدن، والحافظ له من التفسّخ والبوار و هذا شأن الإنسان الکامل بالنسبة للعالم أیضا» (نسبت انسان کامل به عالَم، مانند نسبت روح به جسد است، و همچنین عالم هستی بدون انسان کامل قدرت بر بقاء و دوام ندارد، همان طور که جسم بدون روح باقی نمی ماند و از بین می رود. بنابراین روح، مدبّر بدن و حفظ کنندۀ آن از متلاشی شدن و نابودی است؛ و شأن انسان کامل هم در مقایسه با عالم امکان به همین شکل است) [۳].
باید توجه داشت این نوع نگرش عرفا به انسان کامل – که با نگاه فقها، محدثین، متکلمین و حتّی فلاسفه تا حدّ زیادی متفاوت است – به هیچ وجو غلوّ محسوب نمی شود؛ چرا که عرفا با وجود همۀ عظمتی که برای انسان کامل قائلند، برای آن وجود حقیقی قائل نیستند، بلکه آن را صرفاً ظهور و تجلّی وجود حقیقی خداوند متعال می دانند. به بیان دیگر، از منظر عارفان، وجود فقط یک مصداق بالذات دارد و آن هم وجود خداست و ایشان سایر موجودات از جمله انسان کامل را نه تنها خدا نمی دانند، بلکه – بر خلاف دیگران! – اصلاً برای آنها وجود حقیقی هم قائل نیستند! بلکه آنها را مصداق بالعرض وجود می دانند؛ یعنی ظهورات و شئونات وجود حقیقی. از دیدگاه عرفا وجود بر دو قسم است: وجود حقیقی و وجود مجازی. وجود خداوند حقیقی، و وجود ماسوی الله مَجازی است. مجاز عرفی هم غیر از مجاز عرفانی است؛ لذا نباید بین آن دو خلط کرد!
عرفا برای اثبات این مدّعیات، در جای خود دلایل فراوان قرآنی، روایی و عقلی اقامه نموده اند.
البته رسیدن به عمق این مباحث و اصطلاحات عرفانی نیازمند سال ها مطالعه و تحقیق و تأمّل است، اما همین که انسان اجمالاً بداند مقام انسان کامل یعنی پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) بسیار فراتر از دیدگاه های متعارف برخی از اصناف اهل علم است، خودش زمینه و انگیزه ای خواهد بود جهت مطالعات و تحقیقات بعدی برای کسانی که به این سنخ مباحث علاقه مندند.
لازم به ذکر است فقرات و فرازهای زیارت جامعۀ کبیره، عموماً ناظر به همین مقامات بلند اهل بیت (علیهم السلام) است، از جمله: بِکُمْ فَتَحَ اللهُ، وَبِکُمْ یَخْتِمُ، وَبِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَبِکُمْ یُمْسِکُ ٱلسَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ، وَبِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیَکْشِفُ ٱلضُّرَّ، وَعِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَهَبَطَتْ بِهِ مَلاَئِکَتُهُ وَإِلَى جَدِّکُمْ» [۴].
برای آگاهی از تفصیل این مباحث می توانید به دروس و منابع ذیل از آیت الله حیدری رجوع فرمایید:
۱- دروس شرح فصوص الحکم»
۲- کتاب العرفان الشیعی»
۳- کتاب الرؤیة الیة فی العرفان النظری»
۴- کتاب شرح تمهید القواعد فی علم العرفان النظری»
۵- کتاب الإسم الأعظم، حقیقته و مظاهره» و غیره.
پی نوشت ها:
۱️⃣ الفتوحات (ط ۴ جلدی)، ج ۱، ص ۱۱۹.
۲️⃣ آیت الله سید کمال حیدری، الرؤیة الیة فی العرفان النظری، ص ۲۸۷.
۳️⃣ همان، ص ۳۴۵ و ۳۴۶.
۴️⃣ زیارت جامعۀ کبیره، مفاتیح الجنان.
درباره این سایت